مِه

دلم میخواد جمعه شبکه دو رو روشن کنمو فیتیله‌ها ببینم

کاش قاطی این دغدغه‌های ریز و درشت بزرگسالان نمیشدم 

باید بیشتر مراقب خودم بودم 

باید... باید... 

  • ۰ نظر
  • ۲۵ تیر ۰۲ ، ۲۲:۳۰
  • ۴۲ نمایش

قُربانَت بِشَوَم اُمید

خالصانه؛

  • ۰ نظر
  • ۱۰ تیر ۰۲ ، ۱۸:۲۱
  • ۹ نمایش

تو هم بترس

۰۹
تیر

امروز؛ شیک خوردم. دوست داشتمش، قبلا دوست نداشتم. دلم تنگ شد. امید دادم به خودم. ناامید شدم. نخوابیدم اما انگار خواب رفته بودم. برای فکرام؛ خیلی دیره یا خیلی زوده.

گفتم یه چیزی بگو حالم بهتر بشه راجع‌به این‌ها؛ گفت خوبی و خوبه اما تو می‌خوای بهتر بشه. 

حالا دلم می‌خواد زیاد بنویسم، هر لحظه رو. 

برای چی؟ نمی‌دونم. 

دلم برای دل شکسته‌ش، شکست. تنها بودن بعضی وقتها سیاهه، خیلی سیاه. 

دوست دارم جرئتش رو داشته باشم. نمی‌دونم چرا خودم رو آزار دادم این مدت. خودم خواستم؟ نمی‌دونم. کسی از من خواست؟ فکر نمی‌کنم... نه صد درصد! 

  • ۰ نظر
  • ۰۹ تیر ۰۲ ، ۲۰:۲۶
  • ۲۷ نمایش

بی مهابا

۰۴
تیر

من فکر کردم با خودم. بحث یکی دو روز هم نیست... همه رو گذاشتم کنار هم و حالا دیگه مطمئنم. به هیشکی هیشی نمی‌گم. حالا باید تنها ازینجا به بعد رو راه که نه؛ بدوم. می‌تونم دووم بیارم؟ به گمونم. 

خیال می‌کنم به خودم اومدم. سر چیزایی که من یه بخشی از عمرمو یه جور دیگه فکر کردم و رویا بافتم، حالا باید بشکافم و از نو ببافم. میبینی چه سخته؟ 

  • ۲ نظر
  • ۰۴ تیر ۰۲ ، ۱۶:۳۳
  • ۵۵ نمایش

۴/۳

۰۳
تیر

ای کاش می‌دیدن چقدر شکسته شدم.

  • ۰ نظر
  • ۰۳ تیر ۰۲ ، ۲۳:۲۶
  • ۴۱ نمایش

به چیزای خوبی فکر نمیکنم 

پر میشه ذهنم از احتمال 

احتمال چیزایی که دلم نمیخواد تجربشون کنم 

یا حتی کسی تجربه کنه

اما مشابه اینا، در ابعاد کوچیکتر یا وسیعتری برام اتفاق افتادن 

حالا ذهنم نشسته داره همه چیو به هم سیم کشی و وصل میکنه 

نشسته میگه ببین فاطمه خانوم، آره... اگر اینجوری بشه، اونجوری میشه! 

جالب اینجاس یه نکته مثبت هم توش پیدا نمیکنم 

و نمیخوام با خانوادمم در میون بذارم 

آدم نباید هرجا شد از ترساش و غماش بگه 

یهو دیدی یاد گرفتن چیکار باید بکنن... میدونید چی میگم که؟ :)

  • ۰ نظر
  • ۳۰ خرداد ۰۲ ، ۱۸:۲۵
  • ۳۸ نمایش

بااینکه دیگه برام عادی شده و بابتش ناراحت نمیشم اما خب.. 

خب این برام سوال شد که چرا اصلا من بخوام تو این شرایط قرار بگیرم خواسته یا ناخواسته؟ 

اهوم 

  • ۰ نظر
  • ۲۸ خرداد ۰۲ ، ۱۶:۵۶
  • ۲۳ نمایش

می‌خندم.... :)

۲۲
خرداد

بذارید تو حال خودم باشم... منو بیرون نکشید... سعی نکنید، نمیشه... تنها بلند میشم من... قول میدم فقط بهم زمان کوتاهی بدید... لازم نیست درک بشیم، لازم نیست کسی مارو بفهمه... کسی از عمق درد ما آگاه نیست و نمیشه... عیب نداره

یه پلک بزن :)

  • ۰ نظر
  • ۲۲ خرداد ۰۲ ، ۲۱:۰۹
  • ۸۰ نمایش

صدای یه دختر بچه 

یه نگاه 

در مورد فلان موضوع حرف زدن 

روز کوفت 

فلان.. 

تولد 

آزادی

روسری 

خونواده 

شغل 

درس 

حرف 

حرف 

طعنه 

گوه 

..........

یعنی عصبی میشم 

دلم صاف نمیشه انگار 

فقط دلم میخواد دور شم 

تا یادم نیاد

  • ۰ نظر
  • ۱۹ خرداد ۰۲ ، ۲۲:۳۷
  • ۷ نمایش

سَلآم :)

حرف بزنید شمام.. از حالتون، فکراتون و کاراتون

دغدغه‌هاتون 

اون چیایی که اگر بود، الان بهتر بود و بهتر می‌گذشت 

  • ۰ نظر
  • ۱۸ خرداد ۰۲ ، ۱۸:۲۷
  • ۱۰ نمایش