Middle finger
چهارشنبه, ۱۴ شهریور ۱۴۰۳، ۰۳:۴۲ ب.ظ
واقعا پی آرامشم
از هرکسی که بخواد ذرهای به همم بریزه دوری میکنم
اما چند روزه خودخوری میکنم
تو سرم با کسایی که برای آرامشم تهدیدن، حتی یهذره؛ دعوا دارم
به شبایی که تا خود صبح بیدار موندم، با دل درد، با گریه، درس خوندم فکر میکنم
اون روزا که هنوز ادامه داره.. که وایسادم جایی که تاریکه. هی خودم به خودم تو تنهاییهام امید دادم.
هی گفتم این بار فرق داره فاطمه
این بار قراره بشه همونی که میخوای، باشع؟
باشه؟
واقعا هیچکس هیچکس هیچکس حق نداره به من بگه کم گذاشتم
هیچکس نمیتونه از من ایرادی بگیره و حق اینو نداره
بابت هرچیزی. هرچی که مربوط به خوده خودمه
مگه الکی بوده؟
همه چیه همه چی
واقعا نمیتونمو نمیخوام ملاحظه کسیو بکنم
شاید فکر کنی اوج بیشعوری و زبون درازیمه
آره تو درست میگی.
- ۰۳/۰۶/۱۴
- ۳۱ نمایش