مِه

نارنجی

چهارشنبه, ۷ شهریور ۱۴۰۳، ۰۸:۵۸ ب.ظ

وقتی آدما رو می‌بینم، صداشونو که می‌شنوم

وایسادن یه گوشه باهم حرف میزنن و میخندن

همکلاسیمو که دیدم 

اونا که منو میبینن 

کسی که بهم تنه میزنه 

چراغ‌های شهر

آینه‌های پشت سر هم 

سوت سوت سوت، از روی چی؟

ویژ ویژ و حس اینکه کناری مست می‌رونه 

این شهر 

که شاید یکم دیگه بیشتر نمونم توش

همشون باعث میشن دلم تنگ بشه. اساسی هم تنگ و کوچیک بشه

فقط واسه یه دونه نفر که همه‌س برای منه یه دونه دختر

یه پیشی خیلی ناناز دیدم. سفید و نارنجی کمرنگ 

یه‌جوری ترسیدم که اومدن مهارش کردن تا من رد شم :) 

دوس داشتم نازش کنم جدی جدی 

فکر کنم بعد از پیشی‌های مشکی و خاکستری، نارنجی‌ها خوشگلترینا باشن

چشماش هم خوشگل بود راستی 

با تعجب نگام میکرد :)

  • ۰۳/۰۶/۰۷
  • ۱۵ نمایش

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">