اون زن
تو داشتی همه غصهها و ترسها رو تو دلت نگه میداشتی و هیچی بهم نمیگفتی
تا کِی؟
با ترس، با دلهره، با غم، با عذاب وجدان، با درد، با تنهایی...
ببخش منو
من کلی دختر بدی بودم
خیلی دوست دارم خودمو دوست داشتهباشم
مثلا اینجور وقتا با خودم بگم، من همهی تلاشمو کردم
ولی خب...
اینکه درد میکشی، یعنی روح لطیفی داری؟
تهوع دارم یهذره
عنوان-
همهچی میمیره
لاک خاکستری رو شست پاهات، اون پابندت
تو دختری
همه نقاشیات
و چی باقی میمونه؟
گیاه من... گیاه عزیزمن
من شاید نشوندمت کنار خودم و نازت نکردم و باهات حرف نزدم
اما تو توی سرم بودی و خواستم همهی اینکارارو باهات انجام بدم
دلم میخواد کلمه کلمه جا بمونم لای دفتر و کتابات
رژ جا مونده رو لیوانت شم
من بمونم
بمونم بمونم بمونم تو لحظههایی که از خاطرت پاک نشه
من اصلا اینمدلی نیستم که بخوام یه جا بمونما، تو خاطرات بمونما... نه اصلا
اتفاقا دلم میخواد نباشم، ناپدید شم، دود شم
گره گره
خودتو پیدا کن
با خودت خوب برخورد کن
خودتو ببین
منو ببین
- ۱ نظر
- ۲۹ تیر ۰۴ ، ۰۱:۱۰