عنوانْ سفید
- ۱ نظر
- ۲۲ دی ۰۰ ، ۲۱:۵۲
برای بی خوابی ها به هنگام شام
چه تجویزی دارید
یه لحظه به یه چیزی فکر کردم، با خودم گفتم احتمالا چقدر میسوزه و درد میگیره
با ناخنم یه رد رفتم
دلم تنگ شد.
غد مهم بود. نقطه ته حرفمم مهم بود. کوتاهی جملاتمم مهم بود.
واقعا خوبید؟
از روزاتون هم بگید یا... هر چی که میخواهد دل تنگتان
سر میخوردن از رو بازوم رد میشن و میوفتادن رو تخت.
بعضی وقتا که گذرم میخوره یه نگاهی میندازم. اگر دوتاشونو در نظر بگیرم...
من اول باهاش اهنگ میخونم، باهاش حرف زدم باهاش دوست شدم
حالا اگر اونو هم در نظر بگیرم، من بودم وقتی اون یهویی برا همه رفتش
راستش اینا اصلا هیچوقت تو زندگی من تاثیری نمیذارن اما... اما... .
آخ
یه اهنگی امشب یادم اومد داشتم میخوندمش گفتم برم دانلودش کنم! فهمیدم که نه نباید... اتوبوسو .. .
فاک خلاصه
بابا امروز به مامان میگفت خب هر کس یه گذشته ی... داره
نفهمیدم چی گفت
گفتم چی بابا؟ تلخ؟ گذشته تلخ؟
گفت اره هر کسی به هرحال یه گذشته ی تلخی داره قرار نیست که ایندشو با فکر و ترس از اون گذشته خراب کنه، خودشو نابود کنه
.
گوش میدم با صدای هوشنگ ابتهاج:
تا چند حساب بود و نابود کنم... وقت است که بااینهمه بدرود کنم (:
من واقعا دوست ندارم اون تیکه کلامام رو کسی استفاده کنه
واقعا حساسم
بعضی وقتا صحبت که میکنم، یه کلمه هایی رو نمیگم جلوی بعضیا چون واسه خودمن چون یهویی اگه اون یاد بگیره بعد استفاده کنه چی؟
حالا همه ی همه ی اینا
بعدش هر چی که من دوست دارمم واسه منه هر چی که من ازش خوشم بیاد یا هر کسی
و نباید برای کسه دیگه باشن اینا
چون اینا منن، منو تشکیل میدن
اهنگام، دوستام، تیکه کلامام، ابراز علاقم، گل مورد علاقم، رنگ مورد علاقم، لباسام، پاکلیدیم، ماگم، کفش مشکیم، کتاب دفترام، لاکام و همه ی همشون
خب؟