مِه

ممنون

۰۳
بهمن

اگر راه حلی دارید واسه رفع حس دلتنگی به اشتراک بذارید 

  • ۰ نظر
  • ۰۳ بهمن ۰۰ ، ۲۱:۲۰
  • ۶۳ نمایش

صدای تیک تاک ساعت مچی و نگاهم پشت موهایی که سر خوردن جلوی دیدمو گرفتن 

همه چیز، من، همه چیز... وجود خفیفی از همه چیزم 

باید انس بگیرم با کلمات، باید روحمو پیدا کنم مابین کلمات تا بیان شدنی، بشن اما نمیخوام و نمیشن 

هیچ چیز به اندازه وجود، عمیق نیست 

و وجودی که حس میکنه، قدرتمند تر از کلمات دستخوره ی هر آدمی هست که خواه با وجودِ خواه بی وجود 

 

 

 

بسیار گفتم که برای من سه ماهِ زمستون وجود نداره 

زمستون یه ماه هست که اونم بهمنه

با اینکه از جزئیات گذر میکنم 

اما باید بگم که خودِ عزیزم، تبریک بابت زمستون، تو هجوم بهمنِ سنگین رو هم پشت سر خواهی گذاشت 

و گرمی خورشید رو تو وجودت حس خواهی کرد 

من، اینجا، ایستاده، مقابلِ، بهمن 

گذر خواهم کرد. 

  • ۰ نظر
  • ۰۱ بهمن ۰۰ ، ۱۴:۲۵
  • ۶۵ نمایش

مغروق

۲۴
دی

"مغروق یعنی چه" رو سرچ میکنم، غوطه ور در آب. فکر میکنم این عنوان مرتبط با متن من هست. فقط گوشه ای نشستمو فکر میکنم که این، مناسب هست. اما قسمتِ غوطه ور در "آب" رو مطمئن نیستم.

گوشه ای از اتاقم نشستم، حس میکنم که اگر کمی دقیق تر و ریز تر بشم تو خودم. احتمالا متلاشی شدنم رو به شدت بالا میبره. 

حالا که حس میکنم صد خط تو قلبم ریز ریز نوشته شده که تو کافی هستی، تو میتونی، این زندگی برای توست، تو بخشی از یک قدرت بزرگی. یک خطه ریز تر نقض همه ی این خط ها هست. 

بند به بند، سطر به سطر که پایین تر میام. هر چی که عمیق تر حس کنم، هر چی که بیشتر برم تو خودم. سُر میخورم بین واژه ها و میرسم به این خط، تو خالی تر از قبل میشم. انگار چیزی از سطر های قبل نمیدونم، انگار دیگه چیزی نمیتونه حالمو خوب کنه. به من امید بده، برام چراغ روشن کنه تو دلم. 

من هم خودم رو به بیخیالی میزنم. 

راستش نمیدونم حالم دقیقا چطوره، اما میگم خوبم و دلم میخواد که دقیقش هم همین باشه اما اگر هم نبود، میگم خوبم! چون دلم نمیخواد عمیق بشم. 

زندگی کوتاه هست 

آسمون بینهایته از دید من و سقف نداره 

خورشید همیشه گرم میتابه 

ماه همیشه زیباس

برگ های شمعدونی بوی سبز میدن 

نور یه چراق قدیمی همیشه زردِ تو تاریکی 

راز ها رو همیشه تو یه کاغذ کاهی با جوهر مینوسن و میدن دست رودخونه

صدا ها همیشه میپیچن تو گوشت و رد میشن از سلول به سلولت

همیشه 

همه چی 

خیلی زیبا کنارمونه... 

مثل همین بوی ماهی که داره سرخ میشه 

مثل کاور اهنگ لیلی 

مثل چند کاغذ کاهی 

مثل صدای چاووشی 

چند تا برگ زرد 

سفیدیِ... 

.

.

.

 

 

  • ۰ نظر
  • ۲۴ دی ۰۰ ، ۱۳:۵۷
  • ۳۳ نمایش

 

 

  • ۱ نظر
  • ۲۲ دی ۰۰ ، ۲۱:۵۲
  • ۴۶ نمایش

برای بی خوابی ها به هنگام شام 

چه تجویزی دارید

  • ۲ نظر
  • ۲۰ دی ۰۰ ، ۰۱:۴۲
  • ۵۰ نمایش

کوتاه

۱۸
دی

یه لحظه به یه چیزی فکر کردم، با خودم گفتم احتمالا چقدر میسوزه و درد میگیره 

با ناخنم یه رد رفتم 

  • ۱ نظر
  • ۱۸ دی ۰۰ ، ۱۸:۴۱
  • ۴۲ نمایش

منم گریه میکنم مثله الان. 

  • ۰ نظر
  • ۰۹ دی ۰۰ ، ۰۲:۱۴
  • ۱۵ نمایش

غد.

۰۸
دی

دلم تنگ شد.

غد مهم بود. نقطه ته حرفمم مهم بود. کوتاهی جملاتمم مهم بود.

  • ۰ نظر
  • ۰۸ دی ۰۰ ، ۲۰:۵۲
  • ۲۱ نمایش

واقعا خوبید؟ 

از روزاتون هم بگید یا... هر چی که میخواهد دل تنگتان 

  • ۵ نظر
  • ۰۶ دی ۰۰ ، ۱۶:۵۲
  • ۱۴ نمایش

اشکام

۲۹
آذر

سر میخوردن از رو بازوم رد میشن و میوفتادن رو تخت. 

  • ۰ نظر
  • ۲۹ آذر ۰۰ ، ۰۱:۰۴
  • ۴۸ نمایش