آبی بلند ٬
تصمیم گرفتم جایی که عقایدشون و طرز فکرشون و دیدشون به یه موضوعی با من فرق داره، هیچی نگم
چون تهش من اعصابم به شدت به هم میریزه
هرکسی با توجه به تجربه های خودشو موقعیتشو سوادشو شیوه تربیتشو و و یه نگاهی داره
واقعا عصبی و ناراحت شدم
که چقدر ما آدما خودخواهیم که شرایطشو نداریم و بچه میاریم
چرا؟ چون دوست داریم؟ چون فکر میکنیم هیچ مسوولیتی نداره؟ یا همینکه به دنیاش آوردیم و یه لقمه نون بهش میدیم منت سرش میذاریم و دلمون میخواد یه روزی بشه اونی که ما میخواستیم بشیم اما نشد و...
خلاصه آره..
این پسر بابت یه کار بچگانه کلی دعوا شد.. تازه مامانه وعده داده که بابات بیاد حسااابتو برسه!
دیگه واقعا برگ و بارم ریخته..
هیچوقت علت یه چیایی رو نفهمیدم
الان دلم میخواد برای آرامش خودمم که شده، کنار بیام
کیک پختـــم :)
اخیرا هرچی کیک میپزم همون روز تموم میشه :دی
خودم کم میخورما اما بابا و مامانم تمومش میکنن :))
حس میکنم احساس عشق و علاقه آدما به فرد موردعلاقهشون یه جور تمایزه
انگار اینا که عاشقن یه جور دیگهن. متفاوتن
اینکه کنار هم آروم میگیرن واقعا قشنگترینه!
- ۰۲/۰۲/۲۳
- ۲۷ نمایش