دارم تحلیل میرم
یهو حس میکنم وای دارم آب میرم
دارم ذره میشم
تا تموم نشدم بغلم کن
از رو زمین منو جمم کن
انگار ضعف دارم
بهم جون بده
یهکاری بکن برام تا تموم نشدم
دلم سیگار میخواد
خوندم که سیگار جلوی اشک رو میگیره
اما چرا وقتی چشمام میسوخت، آب میزد؟
دلم برای بوی بد سیگار تنگه
برای گرمای بغلت تنگه
برای راه رفتنای طولانی
برای شبامون
خدایا :)
بازم خداروشکر خوابگاه نیستم
به این فکر میکنم که اگر اونجا بودم بااین حال، چقدر از سرماش میسوختم
چقدر امکان داشت بمیرم بدون اینکه خون بیاد از دستم
چرا انقدر غمانگیزه برام
باز به این فکر کردم که کیو ناراحت کردم؟
باز دنبال یکی تو سرم میگشتم تا ببینم چقدر قلبشو شکستم؟ چقدر ذهنشو درگیر کردم و باعث شدم تهی بشه؟
باز به این فکر کردم خب منم یهسری حق و حقوق داشتم
منم دلم نمیخواست بهم بیاحترامی بشه
دلم نمیخواست بمونم
دلم نمیخواست برم
نباید ساکت میشدم
ولی از این فکرا خسته نشدم
چون من یهجور دیگه شدم
واقعا فرق کردم
خیلی راحت از خیلی چیزا دیگه می گذرم
خیلی تونستم خودمو آروم کنم حتی بدون اینکه تلاش کنم تا زیاد فکر نکنم
ولی الان موضوع سر چیز دیگهایه
من شاید فقط خیلی دلتنگم
آره؟
شاید همش برای همینه
حالا ازونور پاییز هم اومده قاطیش
وای دلم چهرزادی خواست!
دلم قدم زدن تو خیابون خواست
خرید چیزای ریز خواست
بااین چیزا خودتو ساکت کردن خواست
دلم انقدر نظر جدید تو پنل وبلاگمو میخواد
از کتاباتون بگید
چی خوندید پاییز؟:)
چه کار جدیدی و چه چیز جدیدیو تجربه کردید؟:)