مِه

۱۶ مطلب در خرداد ۱۴۰۳ ثبت شده است

الان شما چه رنگی هستید؟

  • ۴ نظر
  • ۲۸ خرداد ۰۳ ، ۲۰:۲۲
  • ۸۰ نمایش

دلم درد داره

تو تنهایی 

پیچیدم تو خودم 

تو این اتاق

آخ دلم 

دلکم

نازگلکم

دلبرکم

امید دار بودن تو زندگی .... 

دختر تو بودن 

بنده‌ی تو که قابل ستایشی 

دلم درد داره 

گریه‌م میاد 

خیلی زود بغض می‌کنم من 

برای خودم برای تو برای هرکی که دلش صافه 

دل من...

خیلی وقته حس میکنم چیزی درست نمیشه 

از بس که ندیدم عزیزم

از بس که همش یه حکمتی بود توش 

نگو نه که دلم میشکنه بدتر

تقصیر من بود؟

خیلی بغضم 

من خوده خودشم

قدم برمیدار 

میپرسم من چجوری دووم آوردم؟ 

رو هر زخمم، چن تا چسب زخم میخوام از جنس خودت

انقدر عمیقن که لایه های پوستمو رد کردن، رسیدن به استخون

من همش باید تشخیص می‌دادم که الان شل کردن درسته یا سخت گرفتن؟

خواستم از خودم محافظت کنم واقعا

چیزی فراتر از این نبوده علت اشتباهام

داشتم برای بقا می‌جنگیدم و الان... الان "رونده"

نه تو صلحم 

نه تو میدون جنگم 

من ازینجا به بعدددووم میارم؟ 

من بخاطرت دووم میارم

اشکم-

  • ۰ نظر
  • ۲۸ خرداد ۰۳ ، ۲۰:۱۸
  • ۱۸ نمایش

تا همیشه

۲۷
خرداد

از پوشوندن موهام واقعا بدم میاد خصوصا با مقنعه

  • ۰ نظر
  • ۲۷ خرداد ۰۳ ، ۱۴:۴۶
  • ۲۸ نمایش

عین چی

۲۳
خرداد

خرذوقم واسه یه چیایی که کم کم نزدیکه 

واهای

اصن قلبم

کوچولوهای پر از حس زندگی من 

  • ۰ نظر
  • ۲۳ خرداد ۰۳ ، ۱۲:۰۴
  • ۴۱ نمایش

بوق بوق 

صدای اون ماشینه که نون خشکا رو جمع می‌کنه 

ترافیک تو آفتاب ظهر و عرق لای گردن 

اون پسره رو موتور با صورت آفتاب سوخته و شاخه گل رز 

اون دختره کک مک دار رو بینی و پوست گونه‌ش که با چشاش می‌خنده 

اون پیرمرده که کمرش خم شده اما عصا نمی‌زنه

تو که خیلی کلافه به ساعت نگاه میکنی با اون کیف چرمه می‌دوی تو پیاده رو 

آدمای عطر زده‌ی شیک بالاشهری 

بوی شیرین بستنی تو اون گوشه پیاده رو 

بدو بدو ها و دوندگی‌ها برای یه شاغلِ معمولی واسه یه حقوق معمولی‌تر 

هندونه‌هایی که بابا تو تابستون میخره 

آب طالبی 

آب انبه

دوست داشتنت به میزان خفگی بر اثر خندیدن یهویی وقت خوردن هسته‌ی گیلاس 

تو تخت مچاله شدنای شبونه 

احساسِ احساساتت بین شلوغیای یه شهر بزرگ 

منتظر شام بودن، نه سوپ مرغ و ماکارونی 

تو رو نفس کشیدن وقتی خسته و کوفته برگردی خونه 

باهات خندیدن 

باهات رقصیدن 

صبح رفتنات سر کار 

شب بین بازوهات خواب رفتنا 

بغضامونو قورت دادنا 

آهنگ گوش دادنا 

ضدآفتاب نزدنا

داد زدنا تو خیابونا

یه مدل دویدنا که انگار سگ دنبالمون کرده 

همش دستتو فشار دادنا 

لای کتابات نوشتنا 

تو رو به میزان زیاد دوست داشتنا 

بین همه‌ی همه‌ی این کلافگیا 

بین تمام چیزی که حین گوش دادن به این آهنگ خواستم بنویسم 

 

  • ۰ نظر
  • ۲۱ خرداد ۰۳ ، ۱۹:۳۲
  • ۳۶ نمایش

که حس کنم چیزی درست نیست درست هم نمی‌شه تغییرشم در حد ۵درجه‌س

ولی..

ولی؟

  • ۰ نظر
  • ۲۰ خرداد ۰۳ ، ۰۹:۲۶
  • ۲۰ نمایش

ما

۲۰
خرداد

تو جاده هستیم، برمی‌گردیم یا ادامه می‌دیمش؟  :)

  • ۰ نظر
  • ۲۰ خرداد ۰۳ ، ۰۷:۴۶
  • ۱۰ نمایش

بده فکرام خب

۱۸
خرداد

معمولا وقتایی که خرید میکنم به این فکر میکنم من ارزششو دارم؟

  • ۰ نظر
  • ۱۸ خرداد ۰۳ ، ۱۵:۳۰
  • ۴۶ نمایش

اون دختر

۱۶
خرداد

آروم‌تر باش :)

خیلی خیلی دلم نوشتن طولانی می‌خواد اینجا

دلم کوچیکه برای حسایی که اینجا تجربه کردم 

برای اون بزرگ شدنم آهسته آهسته اینجا

برای اولین شخص وبلاگ دنبال کننده‌م 

همه چی از من خیلی دوره و این دست زمانه 

می‌دونی من خیلی سخت گرفتم سر چیزای ریز و بی‌ارزش

امروز ناخن‌هامو از ته کوتاه کردم 

یه کاریو باید انجام بدم. الان شرایطم زیاد نرمال نیست واقعا اما اگر انجامش بدم تو این وضع، شب به خودم افتخار می‌کنم :)

قدمای کوچولو 

منو برسونید لطفن 

به تنها آرزوی من :)

  • ۰ نظر
  • ۱۶ خرداد ۰۳ ، ۱۵:۲۸
  • ۲۵ نمایش

من فقط تحمل می‌کردم

یه‌ جاهایی با پای خودم نرفتم تو فردا اما پرت شدم 

یه جاهایی هم گیج بودم نفهمیدم کی صبح شد 

یه وقتا از روی ناچار یه وقتا از روی امید، خودمو کشوندم به 00:00 به بعد 

آره عزیزدلم... 

  • ۰ نظر
  • ۱۴ خرداد ۰۳ ، ۱۹:۱۹
  • ۴۵ نمایش