کشف امشب
چقدر الکی تعصب نادری رو کشیدم از مهد کودک تا حالا که ۱۹ سالمه!
نگو که نادی بوده
- ۰ نظر
- ۰۳ شهریور ۰۰ ، ۲۱:۴۸
چقدر الکی تعصب نادری رو کشیدم از مهد کودک تا حالا که ۱۹ سالمه!
نگو که نادی بوده
ولی من بعضی وقتا یه چیزایی از گذشته یادم میان، آقا ملده میشم از خنده :)))
از خودم خندم میگیره که چجوری تونستم فلان حرفو بزنم، فلان کارو انجام بدم و...
یعنی یه وقتایی خجالتم میکشما
با خودم میگم ای کاش مثلاً فقط خودم اوج نابودیامو به یاد داشته باشمو فلان رفتار و حرف و کارمو اونا فراموش کرده باشن :)))
داشتم به این فکر میکردم که خوشبحاله اونی که شب تو ماشین با یه سرعت نسبتا زیاد و موزیکی که میپیچه تو مغزش، اصفهانه.
من دلم ضعف میره ضعف میره یه بار دیگه برم. پرودگارا...
اون چیزی که احتمالا جای خالیشو دارم حس میکنم، یه خوشالیه از ته دلیه
با یه عالمه حرف تو سرم، موهامو زیر دوش حمام میبافتم.
میدونی چیه اصن؟ زندگی همینه. بخوای و نرسی. بگذری و تموم شه. فراموش کنی و پاک شه. و شیبی که نزولی شه...
میشه بین همینا هم زنده موند، میشه بین همینا هم خندید...
و این زیبا نیست که من هرچیو بخوام نایاب میشه تو بازار؟ :)
از خودتون از حالتون از این روزاتون از ترسهاتون دلهره ها و نگرانی ها و دغدغه هاتون، چیزایی که دوستشون دارید چیزایی که دوستشون ندارید، اونایی که بد و بدجنسن، اونایی که خوب و عشقن براتون
کتاب پیشنهاد بدید
ملسی کلنی :)