مِه

لیست فکری

۱۸
تیر

چی میشه که ما تصمیم میگیریم دیگه نباشیم؟ 

.

چی میشه که آدما یهویی میرن و دیگه نیستن؟ کسایی که یه روزی بودن، کنارمون خندیدن، گریه کردن، حرف زدن از فلسفه ی زندگی، کتابایی که خوندن، افرادی که باهاشون آشنا شدن، از کار، از تحصیلشون... . در کنارت بودن، دیگه نیستن. بود، نبود. یه نون، خیلی فرقه. خیلی عجیبه. چرا حقه؟ چرا مرگ حقمونه؟ به دنیا اومدیم حقمونو بگیریم؟ 

.

فکر میکنم به اینکه، رابطه ی اسپانیایی و انگلیسی شبیه فارسی و عربی هست

.

از محدود شدن بدم. از قفس کشیدن دورم بدم میاد

.

امروز فکر کردم از پیش بینی کردن و قوه ی تخیلم میترسم 

.

از یه سری آدم ها میترسم 

.

شبها خواب ندارم

.

پاهام درد دارن 

.

خواستم مثل همیشه کنار ناخن هامو کوتاه کنم، یادم رفت 

.

دردشو کشیدن یه جاها، تو یه سری موقعیت ها، بهتر از مواجه شدن با اون عاملِ درد هست. 

توی جنگلی، باید رد شی ازش. یه غول تو جنگله. تو میترسی؟ میترسی! باید هم بری! از ترست هم که شده باید بری. قلبت تند تند بزنه به حد انفجار بهتره یا غول رو در حالی که جلوت خمیازه میکشه ببینی؟ اولی! آفرین! 

.

کاش سفارشام بیان 

  • ۰ نظر
  • ۱۸ تیر ۰۱ ، ۰۲:۲۵
  • ۲۳ نمایش

منکه دارم زندگیمو میکنم باور نکن حالا اونقدرام... سرم تو کار خودمه، بعد تو میای تو سرم 

حتی فکر به اینکه بتونم کنارت باشم، میخندونه منو 

من کارامو ریز به ریز سعی میکنم بنویسم. میدونی مثلا چی مینویسم؟ از فلان ساعت تا فلان ساعت___ آهنگ، خیال، و... 

خیال! 

از دستم در میره، به خودم میام میبینم واقعا زشته یه همچین بازه ی زمانی گنده ای رو بزارم بنویسم خیال مثلا. تو بگو، زشت نیست؟ 

من هیچوقت یادم نمیره یه روزی تو رو دوست داشتم. تا ابد مهرت به دلم میمونه

نَدْر.

بعد امشب یه کار متفاوت هم انجام دادم... اگر مودم بخواد بیاد پایین هی به خودم یاداوری میکنم که ناح، ناح. ببین امشب متفاوت بود برات، خوشالی کن 

و 

فکر میکنم 

به تک تک کلماتی که احتمالا قراره بگم جلوی یه سری ها... اینکه براشون توضیح بدم 

یه جور آمادگیه 

که احتمالا هیچوقتم نرم پای منبر و حرفامو قورت بدم. اصلا چرا بگم؟ ... 

عاها 

یه پادکست هست 

دوس دارمش 

دلم میخواد تو گوشش بدی. 

  • ۰ نظر
  • ۰۸ خرداد ۰۱ ، ۲۲:۴۳
  • ۱۷ نمایش

به نظرم 

به همون اندازه که من تنها شدم، تنهام گذاشتن یه سری ها 

به همون اندازه حتی بیشتر... محبت خیلی ها رو کنارم حس میکنم و عمیق تر 

خوبه که اونایی که دوستت ندارن برن

تا دورت پر شه ازونایی که میخوانت 

بخدا 

حالام ول کن برن اونا 

.

.

.

 

 

  • ۰ نظر
  • ۰۷ خرداد ۰۱ ، ۱۵:۰۳
  • ۲۰ نمایش

چشمام واقعا خستن، خودمم خستم، همه مدله 

حوصله ام سر میره، کافیه یکی یکم بیشتر از طرفیت من حرف بزنه 

یا زیاد خانوادمو ببینم، فقط دیدن حتی... 

یا اینکه کسی بیاد خونمون 

یا اینکه بخوام توضیح بدم 

یا اینکه سر لج بگیرم با کسی 

قشنگ خودم جر میخورم، حالا برای اینکه کسیو جر ندمم حواسم خیلی هست 

ولی الان اینجوری شدم که خب .. اصلا به اینم فکر نکن فاطمه جون، طرفو جر بده ازش عذرخواهی هم نکن 

از همینجا... تف تو هر کی که ذره ای ازش بدم میاد 

به قول پسر خالم آب دهان سگ... آب دهان سگ توتون ! 

  • ۰ نظر
  • ۰۵ خرداد ۰۱ ، ۲۲:۳۳
  • ۱۲ نمایش

دیگه نترسیم~

۰۳
خرداد

تا حالا شده از یه کاری بترسید؟ مثلا واسه بزرگی اون کار، فکر به اینکه خب حالا تهش چی میشه و فکر به سختی های مسیرش و... باعث بشه سمتش نرید؟ (البته به این آگاه هم باشید که اون کار، مناسب هست) 

اگر آره 

اون کار و یا ترستون رو بگید 

منم میگم 

پایه باشید، میریم تو دلش و انجامش میدیم :) 

*لازم نیست کار خیلی بزرگی هم باشه 

مثلا، شما میخواید یه مهارت ساده یاد بگیرید بعد میترسید اگر بدردم نخورد چی؟ اگر صرفا وقت و هزینمو الکی ریختم تو جوب چی؟ و... 

یا 

شما میترسید ساعت پنج صبح بیدار شید، چون به خودتون میگید ای بابا منکه همیشه تا لنگ ظهر خواب بودم و تحت تاثیر حرف "آهسته و پیوسته|جوگیر نشوید" قرار میگیرید و سنگ بزرگ رو همون اول کاری بر نمیدارید 

 

  • ۰ نظر
  • ۰۳ خرداد ۰۱ ، ۲۰:۳۳
  • ۴۲ نمایش

آبی تر از آنم که بی رنگ بمیرم 

از شیشه نبودم که با سنگ بمیرم 

من آمده بودم که تا مرز رسیدن 

همراه تو فرسنگ به فرسنگ بمیرم 

تقصیر کسی نیست که اینگونه غریبم 

شاید که خدا خواست دلتنگ بمیرم 

 

:) 

  • ۰ نظر
  • ۲۴ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۸:۰۰
  • ۱۲ نمایش

به به چه هوایی .

۲۲
ارديبهشت

واقعا این آب و هوا رو نمی پسندم، مثلاً اونهایی که بوشهر و یزد و خرمشهر و قشم و... هستن، چیکار میکنم دیگه. واقعا از اینکه فصل خوبی به دنیا اومدم، تنکس. شما پاییزم ببین اصن!!! بعد بهار و تابستون هم واقعا فرق ندارد هواش، مگر اینکه به قولی تبریز و فلان. 

یه چیزی تو وجودمه... یه حسی که خیلی خیلی..‌‌. 

میگن از هر چی بترسی سرت میادا، من هم از یه چیزایی میترسم هم ازشون بدم میاد، و از اینکه این قانون کلی رو به همه دادن که اگه بترسی سرت میاد هم میترسم. 

پس نترسم . 

 

کاش امروز پریود بشم، همین عصر 

اینو هیچوقت از خدا نخواسته بودم اما الان می‌خوام 

این خواستم با درسمم مرتبط هست 

اف بر من ولی ... متاسفانم برات فاطمه 

  • ۰ نظر
  • ۲۲ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۶:۲۶
  • ۱۷ نمایش

پرواز

۲۰
ارديبهشت

از این تکرار ساعتها
از این بیهوده بودنها
از این بی تاب ماندنها
از این تردیدها
نیرنگها
شکها
خیانتها
از این رنگین کمان سرد آدمها
و از این مرگ باورها و رویاها
پریشانم
دلم پرواز میخواهد

  • ۰ نظر
  • ۲۰ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۹:۰۳
  • ۴۳ نمایش

ترکیب شادی آور

۲۰
ارديبهشت

بعد از خواب بستنی واقعا واقعا >

  • ۰ نظر
  • ۲۰ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۸:۳۰
  • ۱۴ نمایش

مربوط به حال خودم است 

اما باید پافشاری کنم... 

  • ۰ نظر
  • ۱۵ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۴:۳۴
  • ۱۷ نمایش