لیست فکری
چی میشه که ما تصمیم میگیریم دیگه نباشیم؟
.
چی میشه که آدما یهویی میرن و دیگه نیستن؟ کسایی که یه روزی بودن، کنارمون خندیدن، گریه کردن، حرف زدن از فلسفه ی زندگی، کتابایی که خوندن، افرادی که باهاشون آشنا شدن، از کار، از تحصیلشون... . در کنارت بودن، دیگه نیستن. بود، نبود. یه نون، خیلی فرقه. خیلی عجیبه. چرا حقه؟ چرا مرگ حقمونه؟ به دنیا اومدیم حقمونو بگیریم؟
.
فکر میکنم به اینکه، رابطه ی اسپانیایی و انگلیسی شبیه فارسی و عربی هست
.
از محدود شدن بدم. از قفس کشیدن دورم بدم میاد
.
امروز فکر کردم از پیش بینی کردن و قوه ی تخیلم میترسم
.
از یه سری آدم ها میترسم
.
شبها خواب ندارم
.
پاهام درد دارن
.
خواستم مثل همیشه کنار ناخن هامو کوتاه کنم، یادم رفت
.
دردشو کشیدن یه جاها، تو یه سری موقعیت ها، بهتر از مواجه شدن با اون عاملِ درد هست.
توی جنگلی، باید رد شی ازش. یه غول تو جنگله. تو میترسی؟ میترسی! باید هم بری! از ترست هم که شده باید بری. قلبت تند تند بزنه به حد انفجار بهتره یا غول رو در حالی که جلوت خمیازه میکشه ببینی؟ اولی! آفرین!
.
کاش سفارشام بیان
- ۰ نظر
- ۱۸ تیر ۰۱ ، ۰۲:۲۵
- ۲۳ نمایش