مِه

اگر بیدارید :)

شنبه, ۴ فروردين ۱۴۰۳، ۰۱:۲۴ ق.ظ

می‌تونید ازم سوال بپرسید 

چیزایی که دلتون میخواد از من بدونید

یا چیزایی که دلتون میخواد بهم بگید

در مورد خودتون یا خودم

ناشناس هم موجوده :)

آها

جمعه, ۲۵ اسفند ۱۴۰۲، ۰۴:۳۳ ق.ظ

تو دوران پی ام اس بیشتر از قبل در طول روز ترس دارم

همش میترسم مثلا یه چیزی بشه، منو مقصر بدونن باهام جر و بحث کنن

یه کاری کنن من اشکم در بیاد 

من ببرم از زندگی 

اینارو خیلی خیلی شدید من تجربه میکنم

و برمیگرده به اینکه من خانواده‌م جوری باهام برخورد کردن که خودم خودمو همش زیر ذره بین بگیرم که نکنه فلان رفتارم حتی حتی یه جایی لبخند زدنم، اشتباه باشه و باهام برخورد کنن

سر ساده‌ترین چیزا..

من همش باید اشتباه نمیکردم

و درست چیزی بود که خانواده‌م تعیین میکرد

هرچند دیگه با درست‌هاشون راه نیومدم، قبلا هم نمیومدم 

ولی خب همیشه ی خدا ترسش تو جونمه

همش انگار من مقصرم من کار بدی کردم که میخوان باهام برخورد جدی کنن!! که بعدش من باید دوباره تکه تکه قلبمو به هم بچسبونم، دوباره باید انرژی زیادی بذارم تا برگردم و دوباره و..

 فکر کن در طول روز همممششششش این فکرو داری. حالا نه فقط با خانواده‌ت.. با همه! انگار هیشکی نمیفهمه من چقدر دارم ملاحظه میکنم،  من چقدر دارم سکوت میکنم.. فقط بقیه.. صبرشون لبریزه. خسته‌ن. حالشون بده. عصبی‌ن. حق دارن ..‌ 

به تخمم البته 

اینجا.. واقعا دیگه مهم نیست کی.. من از ته دلم ازش می‌برم وقتی دیگه فرصتاش بسوزه

زندگی شخصی

پنجشنبه, ۲۴ اسفند ۱۴۰۲، ۱۱:۲۷ ق.ظ

بعضی وقتا همه‌چی برام معنای خودشو از دست میده. نمیدونم شایدم همیشه همین بوده. فقط بعضی چیزا منو نگه میدارن مثه لبخند مثه آرزوهای عزیزانم مثه...؟ نمیدونم. شاید همشون بقیه هستن. حتی آرزوهای خودمم لبخند دیگران و حال خوبشون بوده.

گچ

شنبه, ۱۹ اسفند ۱۴۰۲، ۰۷:۵۰ ب.ظ

یه چیزی تو دلم گیر کرده میخوام بگمش، گفتنی نیست 

اگر بگمش، شنیدنی نیست 

اگر بشنوی، فهمیدنی نیست 

اگر بفهمیش، برای تو خنده‌ داره

اگر بخندی، گریه‌م میگیره 

اگر گریه کنم، بیشتر میخندی

اگر بیشتر بخندی، دلم سنگین میشه

اگر دلم سنگین شد، باهات قهر میکنم

اگر قهر بکنم، نمیتونی متوجه بشی 

اگر متوجه بشی باهات قهرم، برات مهم نیست 

آدمای منطقی

شنبه, ۱۲ اسفند ۱۴۰۲، ۰۷:۰۹ ب.ظ

حتی وقتی انتخاب کردم، منطقی نبودم.. نه. نبودم 

من خیلی زود با جو تغییر میکنم 

حالا میخوام بدون اینکه لبامو از هم باز کنم، بگم چی شده و هیشکی نگه باید این کارو میکردی، باید اون کارو میکردی‌.. چرا اینجوری کردی؟ واسه چی؟

برام بنویسید:)

پنجشنبه, ۱۰ اسفند ۱۴۰۲، ۰۵:۱۵ ب.ظ

بنویسد برام تا بخونم:)

از خودتون از هرچی که تو سرتونه از زندگی و روزاتونو دغدغه‌هاو خوشالیاتون

و منتظر جواب منم نباشید :)) فقط دلم میخواد بخونمتون:) 

برف برف

دوشنبه, ۷ اسفند ۱۴۰۲، ۰۹:۴۷ ب.ظ

اونجا برف اومده :) 

نگاا.. من نوشتنم اومده امشب :) 

میدونم یکی دو روز دیگه شایدم یه ساعت دیگه، میرم تو خودم و ناپدید میشم یه گوشه 

ولی دلم میخواد الانه الان بنویسم

فاطمه قول میده 

بااینکه خیلی خسته‌مااا 

اما الان بهتره حالم 

ولی خب ادامه میدم 

تا مجبور نشم دیگه 

تا انتخاب کنم اونجا رو که دلم نمیخواد بگم دقیقشو .. اما خب 

کِی؟ زوده زود! 

زوده زوده فاطمه 

میگذره این روزاهم

سه شنبه, ۱ اسفند ۱۴۰۲، ۰۵:۰۷ ب.ظ

فراموش نکن اینو فاطمه. باید به بهترین نحو (در حد خودت) بگذره. بگذره‌. بگذره. مهم نیست چه اشتباهاتی کردی‌. حتی دو ثانیه پیش. هر ثانیه رو له جلو رو یه نقطه برای شروع در نظر بگیر فاطمه. هر ثانیه شروعه، پس هر یک روز پر از نقطه‌های شروع برای تغییر و بهتر شدن و ادامه دادنه تا رسیدن تا رسیدن تا رسیدن. 

بهونه های الکی

يكشنبه, ۲۴ دی ۱۴۰۲، ۰۴:۴۲ ب.ظ

هیچوقت دوست ندارم وقتی تو دوران پی ام اس‌م غمگینم بگم بخاطر همینه 

من روزای دیگه هم همین غم‌هارو دارم 

این کلیپ ها و چیزایی که دیدم.. مثلا دختره بخاطر لواشکش گریه میکرد .. 

من بخاطر لواشکم یا نداشتن فلان خوراکی یا این مدلیا غصه نمیخورم 

من بابت چیزایی غمگینم که برام اتفاق افتادن 

نه اینکه فقط اینا تو پی ام اس یادم بیانا نه ..

من

همش 

دلم میخواد برم 

دیگه برنگردم 

همش دارم یه کاری میکنم که برم برم 

یه جوری که دیگه هییییچوقت اینارو تجربه نکنم 

هیچوقت 

دوست داشتم شروع بشه از یه جایی مثل امشب

شنبه, ۱۶ دی ۱۴۰۲، ۱۰:۱۵ ب.ظ

تو تو تو تو تو تو تو تو 

برای من موندی 

من دوست دارم 

با همه‌ی خاطرات بد و خوبت که جا دادی تو قلبم

دلم برای نظرات جدیدو خوندن تنگه 

برای حرف زدن باهاتون 

خوندنتون

نوشتن و خونده شدنم 

نمیدونم تا کجاشو نوشتم

پس از الان به بعدو مینویسم:)