مِه

۱۱ مطلب در ارديبهشت ۱۴۰۲ ثبت شده است

سکه

۳۱
ارديبهشت

فراموش کردمش.. نه کار امروزه، نه کار دیروز.. خیلی وقته که یادم می‌ره.. یه روزی مثل امروز.. اما دیگه مهم نیست. یادم بمونه. 🙂

 

  • ۰ نظر
  • ۳۱ ارديبهشت ۰۲ ، ۱۶:۱۷
  • ۲۵ نمایش

لئون :)

۲۵
ارديبهشت

 

 

  • ۰ نظر
  • ۲۵ ارديبهشت ۰۲ ، ۲۰:۵۸
  • ۲۹ نمایش

سرعت نور

۲۴
ارديبهشت

عکس‌های گوشیم؛ 

موهام بلند بود. گریه کرده بودم. ناخن‌هام بلند بود. لاک. اسپانیایی. کرونا. حال بد با اون لباس که قرمز می‌زد و هندزفری. بد. بد. حال بد. بد. شعر مشیری. خط چشم. بد. بد. نیم رخ. موی کوتاه. سایه کرم

.

سه در ده به توان هشت‌ها.. 

خیلی بود.. فکر کردم تموم نمیشه اما ته تهشه.. 

.

نه من از کسی گله ندارم که

مگه غیراز اینه که تنها منم..؟ 

.

خیلی خوابم میاد 

برای فرار هرکاری کردم. ازین به بعد چی..؟ نمی‌دونم

.

ازینا هیچکدومو نمیخوام 

یه حس که انگار با همه قهر باید بکنم.. حتی خودم. 

  • ۰ نظر
  • ۲۴ ارديبهشت ۰۲ ، ۲۱:۴۸
  • ۲۸ نمایش

جنوبگان|علی بندری

من این پادکست رو خیلی دوستش دارم. نمیدونم چند بار شنیدمش اما امروز یادش افتادم و دلم خواست دوباره بشنوم :) 

  • ۰ نظر
  • ۲۴ ارديبهشت ۰۲ ، ۱۶:۲۴
  • ۲۰ نمایش

آبی بلند ٬

۲۳
ارديبهشت

تصمیم گرفتم جایی که عقایدشون و طرز فکرشون و دیدشون به یه موضوعی با من فرق داره، هیچی نگم 

چون تهش من اعصابم به شدت به هم میریزه 

هرکسی با توجه به تجربه های خودشو موقعیتشو سوادشو شیوه تربیتشو و و یه نگاهی داره 

واقعا عصبی و ناراحت شدم 

که چقدر ما آدما خودخواهیم که شرایطشو نداریم و بچه میاریم 

چرا؟ چون دوست داریم؟ چون فکر میکنیم هیچ مسوولیتی نداره؟ یا همینکه به دنیاش آوردیم و یه لقمه نون بهش میدیم منت سرش میذاریم و دلمون میخواد یه روزی بشه اونی که ما میخواستیم بشیم اما نشد و... 

خلاصه آره.. 

این پسر بابت یه کار بچگانه کلی دعوا شد.. تازه مامانه وعده داده که بابات بیاد حسااابتو برسه! 

دیگه واقعا برگ و بارم ریخته.. 

 

هیچوقت علت یه چیایی رو نفهمیدم 

الان دلم میخواد برای آرامش خودمم که شده، کنار بیام 

 

کیک پختـــم :) 

اخیرا هرچی کیک میپزم همون روز تموم میشه :دی 

خودم کم میخورما اما بابا و مامانم تمومش میکنن :))

 

حس میکنم احساس عشق و علاقه آدما به فرد موردعلاقه‌شون یه جور تمایزه 

انگار اینا که عاشقن یه جور دیگه‌ن. متفاوتن 

اینکه کنار هم آروم میگیرن واقعا قشنگترینه! 

  • ۰ نظر
  • ۲۳ ارديبهشت ۰۲ ، ۱۴:۰۷
  • ۲۷ نمایش
  • ۰ نظر
  • ۲۱ ارديبهشت ۰۲ ، ۰۰:۳۲
  • ۱۱ نمایش

 

 

  • ۰ نظر
  • ۱۹ ارديبهشت ۰۲ ، ۲۰:۴۲
  • ۱۳ نمایش

آی‌س‌س‌س

۱۱
ارديبهشت

می‌خوام. با یخ زیاد. با حس سوزش گلو ناشی از یخ‌زدگی. می‌خوام. می‌خوامت. اصن بیا بمون پیشم فقط تو. با یخ 

  • ۰ نظر
  • ۱۱ ارديبهشت ۰۲ ، ۱۶:۱۲
  • ۳۰ نمایش

من اون وقتا که وبلاگ نداشتم، میگشتم بین وبلاگ های مردم و نوشته هاشونو میخوندم.. به اولین چیزی هم که دقت میکردم تو وبلاگ ها، تاریخ آخرین نوشته هاشون بود.. میخواستم ببینم هنوزم مینویسن؟ از اونایی که خود واقعیشونو مینوشتن خیلی خوشم میومد. این میشد که دیگه خواننده ی ثابت ناشناس اون فرد میشدم :)

نمیدونم یه دختری یه جایی مثل من هستش که بگرده بین این نوشته ها و برسه به من و هر هفته وبمو سرچ کنه و برای اخرین نوشته ام ذوق کنه و تا تهشو بخونه؟ برام جالبه دونستن اینا مثلا! :)

  • ۱ نظر
  • ۰۵ ارديبهشت ۰۲ ، ۰۸:۵۶
  • ۴۰ نمایش

قهوه ترک

۰۵
ارديبهشت

یه چیزی که همزمان هم برام جالبه هم باعث درگیر شدن ذهنم میشه و هم یکم اعصاب خردکن و کوچولو نگران کننده و یا استرس زا هست، اون نقش های ته فنجونم هست! :)

اصلا واقعا عجیب غریب... :)

  • ۰ نظر
  • ۰۵ ارديبهشت ۰۲ ، ۰۸:۴۲
  • ۱۰ نمایش