مِه

505

دوشنبه, ۲۷ خرداد ۱۴۰۴، ۰۹:۴۰ ق.ظ

505 گوش می‌دم. تو حیاط. همه وسیله‌هامو جمع کردم. فکر نمی‌کنم برگردم. بااینکه نگاه می‌کنم به عقب و می‌بینم خیلی چیزها ارزش غصه خوردن نداشت، انگار یه‌چیزایی هم تغییر کرده و باز خودم خبر ندارم ازشون. ۷تا امتحان مونده رو دستم که معلوم‌ نیست چه تصمیمی برام می‌گیرن. بااینکه شاید الان لفظ فردا و آینده بی‌معنی باشه اما من تو این موارد انگار یکم بی‌حسم و خیال می‌کنم چیزی نیست.

این نوشته‌ها؟ این نوشته‌ها چی؟ شبیه نامه‌های سوخته. شبیه نامه‌های زیر آوار. شاید مثلا یه خارجی ترجمه بزنه و اینارو بخونه. بهم می‌گن تو چقدر خیال‌پردازی. آره انگار. 

آرزوهای کوچولو کوچولوی من تو دستای کیه؟

  • ۰۴/۰۳/۲۷

نظرات (۲)

تو می مانی و آرزوهات و نوشته هات

هیچی تموم نمیشه

مخصوصا اگر روح داشته باشه

آرزوهامون

انگار که یه مدته گم شدن

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">