مزمن
دوشنبه, ۱۴ آبان ۱۴۰۳، ۰۴:۴۲ ب.ظ
نشستم رو تاب
آهنگ گذاشتم
منتظرم فیلمم دانلود بشه
درس نخونده دارم
سرم گیج میره رو تاب و تهوع خفیف میگیرم
برگهای خشک رو زمین غلت میخورن
نمیدونم چندنفر اینجا احساس منو دارن
موندن یا نموندن اینجا برام فرق آنچنانی نداره اما کیه که آسایش رو ترجیح نده اگر شرایط براش مهیا بشه؟
موهام لخت شدن، سبک شدن
صدای پرندهها رو میشنوم
اینجا کسی جز من نیست
دیگه آفتاب رو صورت من نیست
داشتم به این فکر میکردم که چرا روپوشها سفیدن؟
من میتونم برم خونه؟
میتونم برم یه جای دیگه؟
بمونم اینجا چیکار کنم؟
آخ سردمه
باد از لای کش دور بازوم و یقهم میره تو لباسم میچرخه
تهوع دارم. عصر همه چی رو هم خوردم
کتابمم که نمیخونم
سرده...
۰۳/۰۸/۱۴