مِه

سال‌هاست با منه

دوشنبه, ۲۳ مهر ۱۴۰۳، ۰۱:۴۱ ب.ظ

خیلی دوست دارم بنویسم از نگرانی‌ها و دغدغه‌های همیشگی‌م. 

ازینکه من ترس اینو داشتم و دارم که می‌تونم درآمد خوبی داشته‌باشم؟ می‌تونم خونه بخرم؟ با عشق ازدواج می‌کنم؟ ترس از رانندگی رو کنار می‌ذارم؟ تمام کتاب‌های نویسنده‌های موردعلاقه‌م رو می‌خونم؟ تو نقاشی به سطح خیلی خوبی می‌رسم؟ می‌تونم شیرینی دارچینی بپزم؟ اون حس آرامش رو که چای داغ می‌خورم تو اول‌های سردی پاییز و ناخن‌هام کرمی رنگه رو خواهم داشت؟ من بچه دار میشم؟ من... 

می‌دونید؟ من حس می‌کنم برای خیلی از ماها پیش اومده که انگار دیرتر بزرگ شدیم. یکی تو ۱۹سالگی سفر میره با دوستاش، یکی تو ۲۲سالگی هم اینو تجربه نکرده. 

نمی‌دونم چجوری منظورمو درست برسونم‌ اما دلم‌نمی‌خواد فقط زنده بمونم تا وقتی که هیچ حق انتخابی ندارم و تسلیمم. 

جوونی... جوونی... 

دلم می‌خواد جای دیگه‌ای داشته‌باشم برای خودم. یک‌جایی مثل کپشن اینستاگرام یا تلگرام. یا یه جایی مثل ورق‌های سررسید.‌

  • ۰۳/۰۷/۲۳
  • ۶۳ نمایش

نظرات (۳)

  • هیپنو تیک
  • اما از این هم بلند تر ...

    وقتی از دنیا رفتم به کجا می رم؟

    اونجا چه جایگاهی دارم؟

    آیا کاری می کنم که مردم نیازمند جامعه احساس خوشحالی کنند؟

    آیا یک روح خسته و بیمار رو از بند های خودش نجات می دم؟

    آیا .....

    پاسخ:
    آره به اینا هم فکر میکنم

    آه. منم لعنتی. منم. متنفرم که اکثرمون درمونده و ناکامیم.

    پاسخ:
    ولی خو همچنان من مقاومت می‌کنم و امید دارم:)

    بذار بغلت کنم شاخه گُلِ استوار ((:: . 

    پاسخ:
    بسیار بغل :)🤍
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">