مِه

جدا از دنیایی‌ها

جمعه, ۱ تیر ۱۴۰۳، ۰۶:۵۹ ب.ظ

هیچوقت نفهمیدم من عاشق هیجان و چیزای غیرقابل پیش‌بینی‌ام کلا یا اینجوری که همه‌چی رو نظم خودش باشه و تا جایی که بشه تو رو یه خط بریم جلو و این ور اون وری نشیم 

ولی خب یهو مثلا یه بحران پیش میومد که هندلش میکردم، خودم به خودم افتخار میکردم 

میتونست یه دگرگونیه درونی هم باشه

الان؛ 

الآن؟ 

چیزی که دارمو و میخوامو نیازه و بایده و... بینشون تفاوته. زیاد 

همش برای من یه پروسه طولانی می‌طلبید 

همش صبر 

تو همه چی 

یادم نمیاد اون چیزایی که واقعا نیاز بودو با تمام وجود میخواستمشون رو به آسونی بذارن کف دستم برام یا خودم به دست بیارم به آسونی 

هنوزم.. 

هنوزم برام یه عالمه حفره و چاله‌های پر نشده هست 

هنوزم تو اوج ناامیدی میگم شاید... شاید. شاید به فلان طریق.. 

ولی امروز به این فکر کردم که چه الان چه وقتی امتحانا تموم شد فاصله بگیرم خیلی بیشتر 

من هزاران هزار بار خودمو جا گذاشتم تو هر چاله که عمیق هم هست 

باید خودمو بکشم بالا 

باید اصلا پیدا کنم خودمو 

 

من شمارو می‌بینم

شمارو می‌خونم

.

۰۳/۰۴/۰۱

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">