غمم
جمعه, ۴ خرداد ۱۴۰۳، ۰۷:۰۶ ب.ظ
جاهای مختلف..
این خورد تو صورتم که غم من کمرنگتر بود انگار
انگاری که من باید ساکت میشدم
من ریختم تو خودم..
من همهی همه رو یادم میاد
بعد.. دیگه مهم نبود چقدر برام گفتن نه اینطوری نبوده و و ..
همش تو ذهنم بود که چقدر من نقطه شدم، پوچ شدم، هیچی.. هیچی نیودم براشون
فقط همیشه یکی دیگه مهمتر از من بود.
- ۰۳/۰۳/۰۴
- ۱۹ نمایش