مِه

خدایِ خدای عدالت

يكشنبه, ۲۰ شهریور ۱۴۰۱، ۰۹:۳۱ ب.ظ

من بعضی وقتا به این فکر میکنم که واقعا دنیا بی ارزش تر از اون چیزی هست که من یه چیزیو بخوام اما نداشته باشمش. یعنی حتما باید داشته باشمش. یعنی نباید حسرت به دلم بمونه. چرا؟ چون این دنیا بی ارزشه..! 

ولی خب... دیدی؟ آدم هی میره جلوتر... یه چیزایی رو میبینه و میفهمه که انگار نباید. که انگار هیچوقت دلت نمیخواست اینارو بدونی. که اصلا حتی فکرشو نمیکردی اینا وجود داشته باشن که حالا دلتم نخواد که عمیق بفهمیشون. 

انگار یه چیزایی مال تو نبودن. از همون اول مال تو نبودن. انگار تلاش کردی، جون کندیا اما خب تو راه درستی نبودی! میدونی چی میگم؟ انگار تو آدمش نبودی... 

امروز صبح رفتم آزمایش، یه خانم دیگه بود اعصاب مصابمم بهم خورد ازش. یکم تلاش کرد رگو پیدا کنه بعد گفت نه نیست! =)) پاشو بگیر بخواب. خوابیدم، گفت چون ترسیدی! گفتم نترسیدم! گفت نه الان میگیرم برات ببینی درد نداره دیگه نمیترسی! وقتی پیدا کرد رگمو گفتم حالا میشه بشینم؟ اینجوری راحت نیستم. دوباره تأکید کرد آره چون ترسیدی، آره عزیزوم بشین. تهش هم انقدر لفتش داد ایندفعه برعکس دفعه قبل فشارم افتاد و دوباره گرفتم رو تخته خوابیدم. بعد دوباره تأکید کرد که بهت گفتم که بلند نشو، چون ترسیدی. =)) 

.

چقدر بابت چیای الکی دلم میگیره. امروز صب یه دختره رو دیدم داشت میرفت مدرسه. دلم گرفت. کلی هم گرفت. 

بعدش هم رفتم کتابخونه

.

کاش میشد که یه چیزایی نمیشدن 

یعنی کاش اصلا تو زندگیت نبودن، اتفاق نمی افتادن 

و حالا که هستن، باید یه جوری برخورد کنم که انگار نیستن... میدونی چقدر سخته اصلا؟ حتی نمیدونی دارم چی میگم، راجع به چی میگم...

من آب سیب میخوام

من دلم میخواد زبان بخونم

  • ۰۱/۰۶/۲۰
  • ۳۰ نمایش

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">