مِه

۶ مطلب در مهر ۱۴۰۲ ثبت شده است

انگار نمیتونم‌ببینم و بشنوم 

انگار تحمل ندارم 

انگار به یه سنی رسیدم که باید گذر کنمو این یه چیز غریزیه یا هرچی.. هرچی که تو خلقت منه و خیلیای دیگه که فهمیدنش 

ولی من موندم تو اون مرحله به هر علتی و عصبی میشم 

۲۹ مهر ۰۲ ، ۱۳:۲۰

از اون شب همش دارم به حرف علی بندری فکر میکنم

احساساتمو زیر سوال بردم 

افکارمو هم همینطور 

اینا چه ری‌اکشن هایی هستن که نشون میدم؟ 

چی میخوام؟ 

چون ذهنم خیال میکنه اینجوری داره از ژن‌هام حفاظت میکنه؟ :)

یا مثلا تو فلان موقعیت اجتماعی من میتونم ژن‌هام. به خوبی انتقال بدم؟ :) 

خیلی عجیبه، نه؟ 

اینجوری ولی راحتتره... 

میتونی بفهمی چراشو؟ 

تو جاده‌م 

احساس میکنم بخاطر همین ساندویچ کالباس سردی که حتی نصفشو هم نخوردم، تهوع گرفتم 

احساس متغیری دارم 

انگار دوتا مخالف نشستن رو به روی هم 

من واقعا نمیتونم دوتاشو داشته باشم 

چون اینجوری نمیتونم بهترینه هرکدوم رو به دست بیارم 

دلم نمیخواد از من سوالی بشه 

چون دلم نمیخواد دیگه جوابی بدم 

۲۷ مهر ۰۲ ، ۱۸:۵۳

حالا باید صبورتر باشم 

ته دلم خالی میشه یهو...

یه عالمه خستگی و بی‌انگیزگی و حال بد داشتم تو این چند روز 

فقط دلم میخواد یه جا آروم بتونم برم تو خودم...

۲۵ مهر ۰۲ ، ۱۲:۰۱

ببخشید که نه من خوشحالم نه تو 

۲۲ مهر ۰۲ ، ۲۱:۱۵

...

۲۲ مهر ۰۲ ، ۱۸:۵۰
۱۲ نظر ۱۸ مهر ۰۲ ، ۲۲:۰۹