چگویه گویم این درد را دوا کن
دلم میخواست کسی به جز خودم از حالم دقیقا خبر داشت، حداقل میدونست کجا ایستادم. نه بخاطر ترحم، به خاطر اینکه مواظب باشن، نه مواظب من، مواظب خودشون... زبونشون، نگاهشون، رفتارشون... در کنار من :)
حداقل ترین حالت ممکنی که میخوام این هست که از من دور باشن، اما ادم ها نمیتونن قبول کنن که حقیقتا موجودات خواستنی نمیشن گاها، و ما دلمون نمیخواد که کنارمون داشته باشیمشون :) نمیدونم سر چی، نمیدونم :)
یک چیز ها... یک چیز ها نه، خیلی چیز ها نمیان که بگم، نمیشه گفت. بلد نیستم بگم اصلا :)
- ۰ نظر
- ۲۶ فروردين ۰۱ ، ۲۱:۳۶
- ۴۳ نمایش