داشتم به این فکر میکردم که خوشبحاله اونی که شب تو ماشین با یه سرعت نسبتا زیاد و موزیکی که میپیچه تو مغزش، اصفهانه.
من دلم ضعف میره ضعف میره یه بار دیگه برم. پرودگارا...
۰ نظر
۲۲ مرداد ۰۰ ، ۱۱:۴۴
داشتم به این فکر میکردم که خوشبحاله اونی که شب تو ماشین با یه سرعت نسبتا زیاد و موزیکی که میپیچه تو مغزش، اصفهانه.
من دلم ضعف میره ضعف میره یه بار دیگه برم. پرودگارا...
اون چیزی که احتمالا جای خالیشو دارم حس میکنم، یه خوشالیه از ته دلیه
با یه عالمه حرف تو سرم، موهامو زیر دوش حمام میبافتم.
میدونی چیه اصن؟ زندگی همینه. بخوای و نرسی. بگذری و تموم شه. فراموش کنی و پاک شه. و شیبی که نزولی شه...
میشه بین همینا هم زنده موند، میشه بین همینا هم خندید...
و این زیبا نیست که من هرچیو بخوام نایاب میشه تو بازار؟ :)