مِه

از یاد می‌ره

اون دونه جوونه می‌زنه و سبز می‌شه

گوشیتو عوض می‌کنی

موهات بلند میشن

درست تموم میشه

سر کار می‌ری

نقاشی‌های خوب می‌کشی

بالاخره خودتو پیدا می‌کنی

بلد می‌شی

یاد می‌گیری

میوفتی

دوباره پا میشی

انقدر نرو رو مخ خودت 

انقدر کلنجار نرو با خودت

از بالا ببین

زیادی کوچولویی، ریز ریز و انقدری که به چشم نیای 

پس چی از تو مهمه؟ 

برای بقیه... راستش هیچی‌ت مهم نیست 

نه واقعا مهم نیست 

چون فراموش هم می‌شی 

حالا فکر می کنی مهمه که فلان جای صورتت یه جوش چرکی زده؟

یا اون موقع سر کلاس فلان حرفو زدی؟ 

برام پیام اومد که نمره میکروب عملیمو زدن. از همونجا که دیگه نیستم

دیدی؟ 

تموم شد

حالا یه ترم بدون من، اونجا، تو اون شهر و خوابگاه شروع میشه

تو اون محوطه‌ای که دیگه من راه نمی‌رم و به آسمون نگاه نمی‌کنم 

فقط به اون لحظه فکر کن

حسش کن

بمون بمون 

تو همون لحظه 

همونجا 

همه‌چی آروم آروم‌درست میشه

تکه های پازلت پیدا میشه اگر گم شده، سرجاش قرار میگیره اگر نامرتبه 

بمون بمون بمون 

خودتو با چیزای کوچیک نباز

خودتم کوچیکی 

ذره‌ی ناچیز تو این کهکشان گنده

۰۸ مهر ۰۴ ، ۰۰:۴۲
۱ نظر ۰۷ مهر ۰۴ ، ۲۳:۰۳

دلم می‌گیره

من اینجارو دوس دارم 

این اتاقو 

این پنجره و نور آفتابی که تو کل اتاق پخش می‌شه

شیر قهوه‌های این خونه رو دوس دارم

من اینجا با تو بودنو خیلی بیشتر دوس دارم

هی دلم می خواد بریم اونجایی که شب آخر سری قبل رفتیم، هی باز قلبم می‌گیره و دلم نمی‌خواد 

بااینکه دوس دارم اونجا و حس ارومی بهم میده

دلم خیلی میگیره 

من ازینجا باید برم یه جای دور

تو شبی که تو هم قراره بارو ببندی و راه بیوفتی

کاش هیچوقت ازت خداحافظی نکنم 

کاش یه جا بمونیم با هم 

کاش بتونم همش بمونم بغلت و بگم تو شوهر نداری، نمی‌فهمی چه حسیه.. 

خیلی دوستت دارم 

خیلی زیاد 

بااین‌حال باید طاقت بیارم 

باید قورت بدم بغضمو، قوی بمونم 

قوی موندن برای من همینه

همین که چند ساعت بدون تو باشم

دور باشم

برای خانواده‌م نگرانم 

ولی اونا هم حق انتخاب دارن تو زندگیشون

راست و نادرستش... 

کاش متوقف بشه

شنبه نیاد 

غروب جمعه نیاد 

پاییز بیاد

تو هم باشی 

منم باشم 

.

۳ نظر ۲۱ شهریور ۰۴ ، ۱۲:۳۲
۲ نظر ۱۷ شهریور ۰۴ ، ۰۱:۳۵

برام قهوه درست کنی 

وسیله‌های حرفه‌ای‌تری برای طراحی بگیرم و بهتر نقاشی بکشم

کتابخونه کتاب خوبشو برا من نگه داشته‌باشه و یه‌هفته‌ای تمومش کنم. نه چون وقت نیست، بلکه عاشقشم 

[بخش عظیمی‌ش باهاش بودنه و لحظات آرومی که کنارش می‌گذره] 

شیر بخرم، کیک خوشمزه بپزم برات

شومیز سورمه‌ای که تو سرمه گیرم بیاد 

حال موهام خوب شه

یه‌جا قرار بگیرم و برم کلاس سفال و درس حسابی باشه

اون اتاق تبدیل به یه پناهگاه بشه 

امتحانام زودی تموم بشه

و

.

.

.

 

 

 

۶ نظر ۰۹ شهریور ۰۴ ، ۰۹:۴۰

هی دنبال اخبار این‌ور و اون‌ور می‌رم که ببینم‌ بالاخره امتحانات باقیمونده‌مون مجازی میشن یا نه؟

شما امتحاناتتون رو دادید؟ حضوری؟ از دانشگاه آزاد 

😐🥲

۹ نظر ۰۸ شهریور ۰۴ ، ۰۸:۵۱

چرا هی مرداده؟:)

۱۴ نظر ۲۴ مرداد ۰۴ ، ۱۲:۴۸

وقتی تو زندگی واقعی‌ت باشی، کمتر میای سراغ گوشی‌ت 

یکم سردرد دارم 

دیشب تو پارک بچگونه، یه پک بچگونه زدم 

الان هوای اتاق خوبه و در جریانه 

اتاق رو صبح مرتب کردم 

میز دیگه شلوغ نیست 

باید کنار اومد با مرحله به مرحله زندگی 

نباید یه‌جا گیر کرد

باشه؟ 

تو سرت تکه تکه از مسیری که رفتی وجود داره و تکه تکه مونده تو سرت اما به این دقت کن که "رفتی"اون مسیر رو

لذت ببر از آهسته رفتن 

ازینکه هیچ مقصدی در حقیقت وجود نداشته و نداره 

همه‌چیو تو دلت، نه تو مغزت... نگه دار. نگه دار؟ 

کتاب می‌خونم خوابم می‌گیره :)

یکم دلم برای خانواده‌م که دور هم جمع می‌شدیم تنگ شده 

بااین‌حال، وقتی کنار هم ناهار می‌خوردیم؛ قدر می‌دونستم؟ 

با کمک هم کیک‌های کوچولو کوچولو درست کردیم 

هنوزم خیلی چیزا باورم نمی‌شه 

دوست دارم یه‌جور بهتر باشم

بخاطر خودم 

بیان بیان بیان :)

 

؛ 

۸ نظر ۱۳ مرداد ۰۴ ، ۱۱:۳۵

انقد رویایی و پرشوره

که گاهی اوقات نمی‌دونم تو یه خواب چند روزه‌ام یا اون رویایی که الان به واقعیت پیوسته :)

۳ نظر ۰۹ مرداد ۰۴ ، ۱۷:۰۹

آفرین، 

داری خواب چی می‌بینی؟🤔

۳ نظر ۰۲ مرداد ۰۴ ، ۰۱:۴۸